نتایج جستجو برای عبارت :

سی تا مشت ناقابل

چند قطعه رباعی ناقابل پیشکش حضرت سید الکونین علیه السلام
آن کو به رگش خون خدا جاری بود
در ظهر بلا منتظر یاری بود
هر هشت و چهار کربلایند عجبا
زینب تک و تنها به پرستاری بود
در کرب و بلا چو نخل برخاست حسین
سر داد ولی هماره بر پاست حسین
دانی ز چه عاشقان او گریانند؟
چون همچو خدای خویش تنهاست حسین
 
 
دانلود فیلم وای آمپول با کیفیت ۱۰۸۰p رایگان - کاران مووی
karanmovie.com/دانلود-فیلم-وای-آمپول/
 
Translate this page
2 days ago - دانلود رایگان فیلم وای آمپول با سه کیفیت عالی و لینک مستقیم - دانلود رایگان فیلم های ایرانی با کیفیت عالی و حجم کم از کاران مووی - دانلود فیلم.

دانلود فیلم «وای آمپول» با نام قبلی "به خاطر یک آمپول ناقابل"
https://filmbrooz.com/597/دانلود-به-خاطر-یک-آمپول-ناقابل/
 

Translate this page
تاکنون داستانی از این فیلم منتشر نشده است ؛ اما با توجه به ژانر فیلم و نام
سال 1379
بابام ورشکست شده بود افسردگی گرفته بود افتاده بود تو خونه .
طلبکارا زنگ میزدن و اوضاع خونه خیلی به هم ریخته بود .
من سوم دبستان بودم .
این از تلخ ترین خاطرات زندگیه منه ...
مامانم کلی زیر قالی ها رو گشت یه 200 تومنی بهم داد که برم نون بخرم .
من توی راه اون پول رو گم کردم ، ساعت مثلا 10 صبح از خونه رفته بودم بیرون که پول گم شد .
وقتی برگشتم خونه آفتاب رفته بود و من همچنان دنبال پول ِ نون ِ خونه میگشتم و پیدا هم نشد ،دست خالی برگشتم. کل پولی که تو خون
یکی از محبوب ترین اعمالی که تو مفاتیح وارد شده مربوطه به شب اول ماه رمضانه
همون سی تا مشت آب یخ و گوارا منظورمه
یادش بخیر مجرد که بودم تنها عملی که تو کل مفاتیح بهش مقید بودم همین بود که برم تو حیاط باصفای خونه پدری و سی تا مشت آب (مشت که نه، در واقع سی تا بیل آب) بریزم  تو صورتم، همچین که ششام  حال میومد.

یادش بخیر، کجایی مجردی؟؟
امسالم  نه تنها نتونستم آب بریزم تو صورتم، بلکه دم سحر علی بیدارشد و زد به گریه، حتی سحری هم نشد کامل بخورم... فلذا ال
بعد ازین که بهر دلیلی نشد روسری قشنگی که تو پاساژ آسمان هفده شهریور، در حدلالیگا پسندیده بودم رو بخرم و به جاش یه روسری خریدم که اصلا دوستش ندارم، و بعد از واکنش هایی که پس ازین قضیه از خودم دیدم، فهمیدم که تا چه حد افسارمو دادم دست هوای نفسم، و فهمیدم تا چه حد حقیر و سطح پایین شدم!
اگه بخوام در آینده، مثل اون پیرزن غرغروهایی نشم که چهارچنگولی چسبیدن به مال دنیا و تیرتخته هاشون، باید از همین حالا رو خودم کار کنم که دل نبندم به این متاع ناقابل گ
اگه در مورد چیزی دروغ میگویید، به همه دروغ بگویید. تاکید میکنم : همه! 
در غیر اینصورت در دردسر خیلی بزرگی می‌افتید :/
نکته‌ی دوم : دروغی که برای عدم موجودی یک چیز بهانه می‌تراشد، بهتر از دروغی است که عدم موجودی را تبدیل به موجودی می‌کند! 
یعنی اگر "فلان چیز" وجود ندارد، بگویید وجود ندارد به این دلیل. نگویید وجود دارد. 
نکته‌ی سوم : تا میتوانید دروغ نگویید و اگر کسی حقیقت را گفت جوری رفتار نکنید که آخرین باری باشد حقیقت را می گوید.
نکته‌ی چهارم
آخر دل است این
دل چون توان بریدن ازو مشکل است این
آهن که نیست جان من آخر دل است این
من می شناسم این دل مجنون خویش را
پندش مگوی که بی حاصل است این
جز بند نیست چاره ی دیوانه و حکیم
پندش دهد هنوز، عجب عاقل است این
گفتم طبیب این دل بیمار آمده ست
ای وای بر من و دل من، قاتل است این
کنت چرا نهیم که بر خاک پای یار
جانی نثار کردم و ناقابل است این
اشک مرا بدید و بخندید مدعی
عیبش مکن که از دل ما غافل است این
پندم دهد که سایه درین غم صبور باش
در بحر غرقه ام من و ب
اون روز به خانوم الف گفتم که جمعه ولنتاینه.
یه آهی کشید و گفت: "هعیی، یکی هم نیست یه شاخه خرس برای ما بخره..."
کلی خندیدم. گفتم: "یه شاخه خرس دیگه چه صیغه‌ایه؟"
خودشم خندید: "بابا می‌خواستم بگم یه شاخه گل، دیدم خرس باحال‌تره، این‌جوری شد!"
دوشنبه یکی از بچه‌ها گفت: "برنامه‌ت برای ولنتاین چیه سولویگ؟" گفتم: "یه مجلس عزا داریم به یاری خدا، از ساعت چهار تا شیش. درمورد مکانش بعدا تصمیم می‌گیریم." (شوخی کردم. معلومه دیگه؟) 
قبل از خداحافظی به خانوم الف
به خودم گفتم امسال با پونصد تومن همه ی خریدامو انجام میدم. پونصد تومن! کم نیستا! و تو دلم بشکن رو مینداختم بالا
در اولین قدم، امروز همراه آبجی مریم رفتیم دنبال پارچه چادری...
مغازه ی اول که رفتیم کلمون سوت کشید، چادرا همه بالای ۳۲۰ تومن، اونم چادرایی که اصلا پسندمون نمیشد! چادرای بالای پونصد تومن هم داشت که شکرخدا ازونجایی که چادر طرحدار دوست نداریم، اصلا نگاهشم نکردیم!
بالاخره با کلی گشتن و پیدا کردنِ منصف ترین مغازه دار شهر‍! یه پارچه خریدی
ذره ای در نزد خورشید درخشان تو ایمتشنه ای در حسرت یک جرعه باران تو ایمسالها نان خورده ایم از سفره ی اولاد توروزی ما می رسد چون بر سر خوان تو ایمگوشه ای از صحن آیینه و یا صحن عتیقهرکجا هستیم گویی کنج ایوان تو ایمزائران دختر تو زائران فاطمه اندتا ابد ممنون این لطف دو چندان تو ایمما غذای خانه هامان هم غذای حضرتی ستدرمیان خانه هم در اصل مهمان تو ایمبی گمان ایل و تبارت عزت این کشور انددر حقیقت اهل جمهوری ایران تو ایمبچه های تو در ایران پادشاهی میک
یادش بخیر
اون همه چالش و دردسر چه زود گذشت و تموم شد
بی خوابی
هوای آشغال شرجی حزیره
سر و کله زدن با سربازایی که حرف راستشون اسم و فامیلشون بود
سر و کله زدن با دیکتاتوری های فرماندهان نظامی
فکر و خیال کار و بار بعد از سربازی
زیرآبی رفتن و پیراهن در آوردن یواشکی سر پست
ترک پست ها
پست دادن تو شب و روز های بارونی
منظره های زیبای رعد و برق روی خلیج فارس که میخ کوبت میکرد
کاملا آبکش شدن فقط برای ۱۰ دقیقه پیاده رفتن
خیس عرق شدن برای یه دست شویی ناقابل ر
اینکه دیروز یک پیشنهاد کار خیلی مرتبط با رشته‌ام داشته‌‍ام
هیچ. حتی اینکه از دیروز مرددم که تدریس را ببوسم و بگذارم کنار و بروم پی صنعت و
استرس‌هایش هم هیچ. اینکه امروز صبح یک موتوری با آینه‌اش رفت توی پهلویم هیچ.
حتی اینکه از درد به خودم پیچیدم و او فرار کرد و پشت سرش را هم نگاه نکرد هیچ.
با اینکه با دنده چهار به جای دنده عقب رفته‌‍ام توی وسایل حیاطمان و در سمت شاگرد
ماشین را 2 سانت به سمت داخل فرو برده‌ام و 4 جای خط و خش ناقابل روی ماشین صفر
اینکه دیروز یک پیشنهاد کار خیلی مرتبط با رشته‌ام داشته‌‍ام
هیچ. حتی اینکه از دیروز مرددم که تدریس را ببوسم و بگذارم کنار و بروم پی صنعت و
استرس‌هایش هم هیچ. اینکه امروز صبح یک موتوری با آینه‌اش رفت توی پهلویم هیچ.
حتی اینکه از درد به خودم پیچیدم و او فرار کرد و پشت سرش را هم نگاه نکرد هیچ.
با اینکه با دنده چهار به جای دنده عقب رفته‌‍ام توی وسایل حیاطمان و در سمت شاگرد
ماشین را 2 سانت به سمت داخل فرو برده‌ام و 4 جای خط و خش ناقابل روی ماشین صفر
امروز یکم ماه جدید بود وطبق معمول موقع گرفتن سود بانکی..
همسر تشریف نداشتن ..گفت هرموقع پیامکش اومد حساب کن سود این ماه چقدر میشه؟!
حساب کردم رسیده به6میلیون ناقابل..
خب
..که چی بشه وقتی قرار نیست خرج بشه..لباسشوییم سوخت دوباره..دریخچال که
ازقبل جوش داده بودیم دوباره داره ازجاش درمی یاد..کولرمون خرابه وخنک
نمیکنه...
این وسط همسرگرامی آب زمین کشاورزیشون داره خشک میشه...
میگه صبرکن ببینیم اخر این کشاورزی چی میشه؟!
ما هم همچنان داریم صبرمی نماییم..
من دنبال دفترهای زشت با جلدهای زمخت و تیره که کاغذهای کاهی دارند می‌گردم. دوستم می‌گوید وقتی روی این کاغذها می‌نویسی انگار داری کلماتت را می‌اندازی توی فاضلاب. مکث می‌کنم. سالنامه جلد آبی زهوار در رفته‌ام را ورق می‌زنم و می‌گویم: عوضش امنیت‌شان حفظ می‌شود! کی حاضر است دست در فاضلاب کند برای یک مشت داستان و هیجانات و تخیلات چرکنویس شده؟ 
این ترم ۶ واحد ناقابل افتادم. و جالب اینجاست که تنها ترمی بود که انتظار افتادن نداشتم و اولین ترمی ب
باقطع شدن برقها بیدارمیشوم و سروصورتم را می شورم ...
هنوز گودی و سُرخی چشمانم که اثر ِ باریـدن های دیشبم است باقی مانده است ...
 شربت بلوبری ام را که دیشب دریخچال گذاشته ام برمیدارم
 و می نشینم جلوی آینه و خدارا بابت زیبایی ها شکرمی کنم
 و قُلپ قُلپ می نوشم...
همان یکدانه کِرِمم را که یک عدد ضدآفتاب ِ ناقابل است برمیدارم و رژلب ِ خوش رنگم راهم کنارم میگذارم و نقاشی خدا را یک لایه ی محافظتی میزنم ...
بعد تر رژم را برمیدارم و رنگ ُ رویی به لب هایم مید
ماشینم رو صبح بردم پنچرگیری . سجاد ، صاحب تعویض روغنی آشناست و مشتری قدیمی رستوران( غذای همیشگیش چلو کباب کوبیده بره است !) . اتفاقا شب قبلش دیده بودمش که با خانومش و بچه کوچکش با موتور تو خیابون بودن . همینطوری سر صحبت باز شده بود منم سوال کردم ماشین خودت چیه؟ گفتم یه ساینا داشتم فروختم خرج سرطان خون مادرم کردم و مادرم هم فوت شد و در ادامه گفت خواهر بزرگم هم با همین سرطان فوت شده .
کوتاه و خلاصه  بگم:
اگه قرار باشه عمر من با سرطان تموم بشه نمیزار
شب جمعه است هوایت نکنم می میرمیادی از صحن و سرایت نکنم می میرمناله و شکوه حرام است بر عشاق ولیاز فراق تو شکایت نکنم می میرمسجده بر خاک شما سیره ی هر معصومی استسجده بر تربت پایت نکنم می میرمدوریت درد من و نام تو درمان من استتا خود صبح صدایت نکنم می میرمبه دعا کردن تو نوکر این خانه شدمهر سحر، شکرِ دعایت نکنم می میرم"وضع من را به خــــدا روضـه ی تــــو سامان دادمن اگــــر گـــــریه برایـــت نکنــــم می میرم"جان ناقابل من کاش فدای تو شوداگر این ج
جشن تولد 35 سالگی ام هر چند با تشریفات برگزار کردم اما به دلم نچسبید چون فقط من و همسرم در خانه حضور داشتیم . تا سال قبل که در خانه بابام بودم و در عقد بودیم وقتی زمان تولد می رسید مادرم بهم یه هدیه ناقابل می داد به قول خودش و میگفت کم ما کرم شما و روبوسی میکردم با مادرم و بهم تبریک میگفت . هدیه مادرم چی بود ؟ یک پاکت پول که معمولا مبلغ 50 یا 100 هزار تومان پول داخلش میگذاشت و میداد . هنوز پاکت ها و نامه هایی که برای تولدم نوشته رو به یادگار نگه داشتم .
امروز یاد چندین مطلبی که توی وبلاگ ارسال کرده بودم افتادم ، چقدر دردناک بود مطالبی که ماه ها ازشون می گذره ، مطالبی که بعنوان یه تذکر و تلنگر بزرگ برای خودم نوشته شده بود امّا چندان بهش عمل نکردم .
هر طور حساب می کنم خیلی از رفتارهای اشتباه تهش بر می گرده به هوای نفْس ، الان می فهمم چرا آقای پناهیان توی سخنرانی تنها مسیر انقدر روی نفْس مانور می ده . بعد از شنیدن این سخنرانی هر گناه و کار اشتباهی که می کنی قشنگ متوجه می شی که تهش بر می گرده به همی
۱. اینترنت خونه تموم شده بود. چند قسمت از انیمی "توکیو غول" مونده بود.از " حمله به تایتان" جذاب تر نیست ولی خب بهتر از هیچه.  گوکل باز کردم که یه شارژ اینترنتی بخرم. مامان داشت حرف می زد و من سرم تو گوشی. نمی دونم از کدوم خاله خان باجی داشت حرف می زد. اصلا نمی شنیدم. می خواستم به جای ۲ تومن، ده تومن بگیرم و به گزینه یک ۱۰۰۰۰۰۰ ریال به عنوان ۱۰۰۰۰۰ریال نگاه کردم و شد آنچه نباید می شد. صد هزار تومن ناقابل شارژ خریدم. پیامکش که برام اومد هی پشت سر هم صفرا
روزی چند بار تصمیم می‌گیرم آن صفحه‌ی کپک زده‌ی متروک مانده‌ی بی‌مصرف را برای همیشه ببندم و تمامش کنم اما یک چیزی مرا به آن‌جا وصل کرده است. یک چیزی به جز تو. گفته بودم اگر مانده‌ام فقط به خاطر تو مانده‌ام، دروغ نگفتم؛ اما چیزی که نمی‌گذارد آن صفحه را ببندم، حتا اگر تو هم دیگر آن‌جا نباشی آن عدد مزخرف بالای صفحه است. ۶۵۵ پست ناقابل. ۶۵۵ عکس در شش سال که خدا می‌داند هر کدامشان چقدر وقتم را گرفته. امروز رفته بودم آن قدیمی‌ها را نگاه می‌کرد
خیلی چیزها نوسان دارن از طلا و پول و ماشین گرفته تا همین وبلاگ نویسی. نوساناتی که سینوسی وار به جون هر وبلاگ نویسِ متعهدی افتاده! فکر می کنم هر چی می کشیم از احساسات هست بطوریکه هر از مدّتی یک تصمیم می گیریم و از قضا اون رو هم عملی می کنیم حالا با حذف وبلاگ، حذف مطالب و از سرگیری مجدد، تغییر سبک نگارش، غیبت ناگهانی، مهاجرت به یک وبلاگ و یا سرویس دیگه و چیزهای دیگری که شاید خود شما هم بهش مبتلا شدید.
تجربه به خود من آموخته کمتر کسی پیدا می شه که پ
کیبوردمو عوض کردم. اون کیبورد داغونه رو گذاشتم که مال گوگله. چون این امکان رو داره که بک گراند بذاری براش و من یکی از بک گراند های فضاییمو گذاشتم و سوتی های تایپی آینده و حال و سرعت کند تایپ رو فدای یک تار موی منظره شگفت انگیز و جنون آور فضا می کنم و امشب که فردا شد آرزو می کنم که وقتی مردیم اختیار کنیم که بهشت و جهنممون کجا باشه. من جهنمم رو ونوس انتخاب کردم. ترجیح میدم توی یه جهنم با شکوه و دلفریب بسوزم.
از فرجه امتحانات بیزارم بیزار. 
دلم میخوا
بسم الله الرحمن الرحیم
امشب یک استوری گذاشته بودی از قدیم ندیم هایت. آن وقتها که جوان تر بودی و خوش قد و هیکلی ات روی چهره ات مشخص تر بوده است با یک سبیل با مزه مشتی. آمدم برایت یک پیام فرستادم. پیامی که حاوی قربان صدقه بود و یک ماچ ناقابل. به حساب دفعات قبلی که جواب داده بودی و رد شده بودی ... همچین که سر حساب شدم فهمیدم پیامم را سین کرده ای و ای دل غافل من بی حواس با اکانت شخصی ام برایت پیام فرستاده ام. یک عالمه شکلک پرسشگر فرستادی. پرسیدم چرااااا
نمی دانم آنقدر مادر روشنفکری هستم با انتخابهای فرزندانم براحتی کنار بیایم یا نه!
دوستی دارم که پدر و مادرش استاد دانشگاه هستند اما برادرش یک فروشگاه پروتئنی باز کرده است و خودش به لیسانس ریاضی اش قناعت کرده و مادر سه فرزند است ووخانه دار...خیلی هم حال دلش خوب است 
یا کسی را می شناسم پدز و مادرش نخبه و مهندس بودند و تقریبا تمام دخترهای همسن و سالش جلای وطن کرده و مهندس و دکتر و فلان فلان شده اند. اما خودش اینجا مانده و خانه داری را انتخاب کرده
مدتی پیش که پویش درخواست توسعه خدمات بیان راه افتاده بودید ، دیدم که خیلی ها بر این نکته تاکید داشتن امکان دنبال کننده مخفی غیر فعال بشه ، من خودم هیچ کس رو بصورت مخفی دنبال نمی کنم ولی لازم دونستم نکاتی رو عرض کنم !
ورود به وبلاگ که تنها از طریق فهرست دنبال کنندگان نیست ، شما اگر وبلاگی رو بصورت مخفی هم دنبال نکنی از طریق نوار آدرس مرورگر خیلی راحت می تونی لینکش رو تایپ کنی و یه اینتر ناقابل بزنی و مطالب رو ببینی !
پس اگر قراره احساسی باشه که ا
ای چشم عالم از کرامات تو روشنای روشن از مهرت دل ناقابل مناز هر چه غیر از خود رهایم کن، رهاترتا با تو باشم از همیشه آشناترعمرم فنا شد وای من در دوری از توای وای بر دل، وای از مهجوری از تومی‌خواهم از تو هر نَفَس یار تو باشمچشمی بده تا محو دیدار تو باشمدل دادی و دل را خودت بردی ز دستممن هر چه هستم عاشق روی تو هستمآغوش عفوت هر که را در بر بگیردجا دارد از نو زندگی را سر بگیرد
ادامه مطلب
تا حالا آدمهایی رو دیدید که به خرج بقیه زنده اند....آدمهایی که بدون دیواری که بهش بپیچند بدون چوب قیم نمی تونن بایستن
آدمهایی که توی از خود مایه گذاشتن برای از خود خ ایه نگذاشتن استادند....آدمهایی که حین مایه های زیادی که از خودشون میذارن البته فقط از راه زبون و نه از راههای سخت تر انقدر دور میرن که سر از تملق و لوسی منزجره کننده ای در میارن!
من این جور آدمها رو دیده ام
دیدن که سهله باهاشون زندگی کرده ام
انسانهای فرومایه ای که موقع عمل بسته ترین د
مدّتی بود که کولر آبیِ خونه ، سر و صدای عجیب و غریبی می داد ، بخصوص از نصف شب به بعد که همه جا ساکت می شد صدای کولر خیلی اذیت کننده می شد برامون ولی همش امروز و فردا می کردم که بعد می رم نگاش می کنم !
تا این که بعد از روزها بالاخره چند پله ناقابل رو رفتم بالا و دیدم دو تا بستِ دینام روی کانال کولر هست که لرزششون باعث ایجاد سر و صدا می شه و ما رو اذیت می کنه .. برداشتمشون ، رفتم پایین و مشکل حل شده بود و سکوت به خونه برگشت .
اصلا نمی دونم چه حکمتی هست که
دو روز قبل که عکسهای عروسی یکی از افرادی که دنبالش میکنم را دیدم با خودم گفتم الهی خوشبخت شوند اما کاش در این اوضاع اقتصادی حداقل عکس منتشر نکنند تا آه دیگران دربیاید! چیزی نگفتم و سعی کردم از این مسئله عبور کنم اما به همسرم گفتم می‌دانم که انسان آزاده‌ای پیدا می‌شود که در این باره حداقل یک پست بگذارد و درست چندساعت بعد جناب حجت الاسلام صدرالساداتی همان عکسها را گذاشت و از پدر داماد که سفیر این خاک و بوم هست چندسوال پرسید و گفت در صورت پاسخ
در دورانی به سر‌می‌بریم که از هرچیز دنبال هوشمندش هستیم، از مدرسه گرفته تا سیستم خطایاب ماشین. حتی چند وقت پیش بالش هوشمند خریدیم که خودش می‌فهمید وزن سرمان چقدر است و چقدر باید پهن شود تا گردن‌درد نگیریم، جل الخالق! در این میان کارت هوشمند چند وقتی‌ست زیادی سر دور است. هر چند مدت یک‌بار دولتی‌ها یادشان می‌افتد یکی از امورمان را کارتی کنند و برایش کلی پول ازمان بگیرند، بعد که پول‌هایشان ته کشید باز یاد کارت‌های ما می‌افتند و این‌بار
بی شک تو از باد بهتری و از بهشت کمتری؛
من بادبهشتِ تواَم ای دوست؛
سالیانِ سال است
که در پناهِ تو زندگی می کنم
نامه نگارم، چند خط ناقابل تقدیم می کنم،
باشد که مقبول حضرتِ جنابتان اُفتد؛
 بسم الله الرحمن الرحیم
""" اوست سزاوارِ هر ستایش؛
من بنده ی اویم
آنکه آفرید بی منّت
و آنکه خرید بی ذلّت
از دون مایه همان تَرواد که در اوست
و از خرده نانِ حق همان خیزد که از اوست؛
من به خودی خود، خوشحالم، هر چند مریض اَحوالم
سرم درد می کند، چشمانم کم سو می شوند
و ب
معده! هوی معده با توام
امشب داری پدر منو سر هیچ و پوچ درمیاری یه برگر و چار تا جمله ناراحت کننده که انقد هوچی بازی نداره بچه
دو تا پنتوپرازول ناقابل بهت هدیه نکردم که اینجوری دهنمو سرویس کنی که
احمق
خب بیخیال این کار خودشو میکنه
سلام و عرض ادب 
حالم بهتره! معده با تو نبودم! بقیه حالتامو گفتم
بله حالم بهتره و احساساتم تحت کنترله 
روز سخت و جانکاهی در پیش دارم و تا الان که ساعت سه و سی و هفت دقیقه ی صبحه چشم رو هم نذاشتم
گفتم کمی اینجا بنویسم تا از
 
دانلود پاورپوینت هم خوانی" مادرم زهرا"
 
دانلود پی دی اف هم خوانی " مادرم زهرا"
 
 
 
مادرم زهرا مادرم زهرا (2)
مادرم زهرا مادرم
دخترت هستم و مهربان مادری
دست من، دست تو، تو بهشت منی،جانم
مادرم زهرا مادرم زهرا (2)
مادرم زهرا مادرم
هستی­ام حسینو دل دهم دست تو
تا ظهور مهدی، مأنم هستی تو، جانم
مادرم زهرا مادرم زهرا (2)
مادرم زهرا مادرم
منصوره، معصومه، زکیه، حکیمه
دخترت هستم و مادری فاطمه، جانم
مادرم زهرا مادرم زهرا (2)
مادرم زهرا مادرم
ــــــــــــ
امروزه اینستاگرام به یک فضای قدرتمند در زمینه کسب و کار و بیزینس تبدیل شده که و هر فردی میتواند با اندکی دانش کسب و کار خود را در این زمینه آغاز کند. چرا که ما نباید جز این افراد باشیم؟
روش های مختلفی در این زمینه وجود دارد و ما در این جا یکی از آسان ترین روش ها را به شما معرفی میکنیم! افراد زیادی در اینستاگرام هستند که به دنبال آمار و ارقام فیک و تقلبی برای پیج خود می گردند و حاضرند بابت این آمار فیک که میتونه فالوور یا لایک یا ویو و… باشه پول پ
من به "حال" و لحظات آدم های مختلف زیاد فکر می کنم. به اینکه مثلا وقتی من دارم این پست را می نویسم، یک نفر دیگر آن سر دنیا دارد یک کار خیلی متفاوت تر می کند. یا وقتی خیلی خوشحالم، یک نفر دارد در سوگ عزیزترینش می گرید. یا وقتی غم دستانش را روی گلویم گذاشته (و برای رضای خدا لحظه ای بر نمیدارد) یک نفر دیگر دارد در یک مهمانی از شوق بلند بلند می خندد. امروز صبح بعد از شنیدن خبر ترور حاج قاسم، اولین چیزی که به ذهنم آمد این بود که دیشب در حالی که داشتم صفحات
من به "حال" و لحظات آدم های مختلف زیاد فکر می کنم. به اینکه مثلا وقتی من دارم این پست را می نویسم، یک نفر دیگر آن سر دنیا دارد یک کار خیلی متفاوت تر می کند. یا وقتی خیلی خوشحالم، یک نفر دارد در سوگ عزیزترینش می گرید. یا وقتی غم دستانش را روی گلویم گذاشته (و برای رضای خدا لحظه ای بر نمیدارد) یک نفر دیگر دارد در یک مهمانی از شوق بلند بلند می خندد. امروز صبح بعد از شنیدن خبر ترور حاج قاسم، اولین چیزی که به ذهنم آمد این بود که دیشب در حالی که داشتم صفحات
جان ناقابل من چه ارزشی دارد که فدای تو شود...
 
+ عیدتون مبارک . الهی که حضرت شادی و سرور مهمونِ دلاتون کنن توی این روز عزیز
 
+از دیروز ظهر که کمرم رگ به رگ شد و چارچنگولی موندم و برای هر حرکت کوچیکی شرشر اشک میریختم تا بتونم حالت دراز کشیدنم رو عوض کنم، فهمیدم لحظه و دقیقه و عمر و ارزش وقت و سلامتی یعنی چی. حتی فهمیدم اینکه بتونی بدون نگرانی دکتر بری یعنی چی. از دیروز با خودم فکر میکنم یه وقتایی یه دردایی لازمه بیان تا قدر عافیت بدونیم... بچه های خ
گذشت آن زمانی که در اهمیت ویرگول از عبارت «بخشش لازم نیست اعدامش کنید» استفاده می‌کردیم. امروزه واژه‌ی ویرگول را هم برای برند تجاری استفاده می‌کنند، هم برای نام کافه، هم خالش را ملت روی دست و بال و آن‌جایشان می‌کوبند. اگر استفاده از ویرگول و دانستن جای درست آن در نوشتار به‌تعبیر خیلی‌ها قرتی‌بازی باشد، دست‌کم می‌توان با اسم و ریختش ژست فرهنگی گرفت؛ آن‌قدر هم خوشگل است و خوش‌آهنگ لامصب که هیچ‌کس حتا یک‌بار هم نمی‌گوید چه ژست زشتی!
روز تولدم برای من روز مهمی‌ست. تبریک‌های آدم‌ها و کلماتی که به زبان می‌آورند، قدر و قیمت زیادی دارد؛ حتی سکوت و بی‌تفاوتی عده‌ای دیگر هم. انگار که تکلیفم مشخص می‌شود؛ انگار که می‌فهمم عده‌ای را باید بیشتر دوست داشته باشم و عده‌ای را کمتر. اتفاق دوست‌داشتنی‌تر این است که می‌فهمم من گوشه‌ی قلب کدام آدم‌ها خانه دارم؟ تو بگو گوشه‌ای کوچک و مختصر؛ اما مهم این است که این نوزده‌سال، بیهوده نبوده و رفاقت‌هایی ساخته که آدم‌هایش، زندگی‌
« قبل از هر چیز باید بگویم که یک روح نیست و دوتاست..»
« دو تا ؟ »
« دو تا . هر آدمی با دو تا روح متولد می‌شود. یکی از درون به بیرون نگاه می‌کند و آن یکی از بیرون به درون.. نه! هر قدر دلتان می‌خواهد تعجب کنید، بگذارید دهنتان باز بماند، شانه‌تان را بالا بیاندازید، هر کاری که می‌خواهید بکنید... اما سعی نکنید به من جواب بدهید. اگر بخواهید جواب بدهید،  همین الان سیگارم را می‌کشم و می‌روم خانه‌ی خودم می‌گیرم می‌خوابم.


آن روح بیرونی ممکن است یک شبح
 
 
صبح ها ساعت می ذارم که بیدارم بشم .  تنها به خاطر 4 ساعت و نیم ناقابل اختلاف زمانی که دیر بجنبی یک روز کاری اونوری ها رو از دست دادی .
البته قبل از آلارم بیدار شدم و با چشم های بسته و تصور کلی از در و پنجره تو ذهنم ؛ پنجره ی اتاق رو باز کردم . چون چند شب ِ گرمایشی اتاق خاموشه و حالا نه اون قدر گرمه که کولر بزنی نه اون قدر سرد که با همون شوفاژ ِبسته بتونی تحمل کنی رختخواب رو . حالا اضافه شدن آفتاب به اتاق هم دما رو بالاتر می بره و مجبوری برای بیشتر م
از وقتی این ویروس لعنتی مثل اجل معلق توی آشفته بازار این روزها پیدایش شده به دفعات دست هایم را با آب و صابون  می شویم آنقدر که پوست دستم خشک شده و راه به راه بهشان مرطوب کننده می مالم. مثل وسواسی ها با مواد شوینده و اسفنج به جان سطوح آشپزخانه و دستگیره در و پنجره های خانه می افتم. مبادا آلوده شده باشند. نمی دانم! یک جور هول و ولا به جان همه مان افتاده.خواسته یا ناخواسته درگیرمان کرده. دو سه روز پیش برای تهیه ماسک به همه داروخانه های شهر سر زدم. پا
379نمیدانم چه جوری ست که هر چه قدر می شوری و می سابی و میپزی، باز هم روز بعدش باید دوباره بشوری و بسابی و بپزی. انگار نه انگار که دیروز تو تکانی به هیکل نهیفت داده ای و تا شب مس می سابیده ای. جدا چه می شد اگر هفته ای یک بار غذا خوردن نیاز داشتیم و آن کوه بزرگ ظرفهای چرک، هر شب روی سینک بهمان زبان درازی نمی کردند که بیا ما را بشور. بعد هم تو بهشان بگویی زکی، مگر جان مفت دارم ساعت یک شب بایستم روی پاهای ورم کرده ام و شما را بسابم? آن وقت قبول می کنند که ب
کارتو دادم به خانومه ...گفت رمز !گفتم فلان...و همون لحطه که صدای جیرینگ موفقیت عملیاتو شنیدم...میخواستم به خیار مجلس عقد بیع به موضوعیت لوازم ارایشی مسخره ای رو که به گمونم باعث حس بهتری در وجودم میشه یه جانبه فسخ کنم!
اما چون با دختر خاله محترم بودیم و فروشنده از بی عقلی و ناشی گری من تو این مقوله به ستوه اومده بود و میخواست چشمامو با عینکم ممزوج کنه به طوری که با فریم عینک شریک بشم در داشتن بخشی از چشمها!...نوعی اکراه درونی مانع این شد که فسخ کنم..
"روح شروع به تقسیم کرد و همیشه حداقل به یک بخش نرینه و یک بخش مادینه تقسیم میشود به هر کدام بخش دیگر میگویند.. و در هر زندگی مسئولیت اسرار آمیز ما این است که حداقل با یک بخش دیگر خود ملاقات کنیم...
عشق اعظم که آنهارا از هم جدا کرده با عشقی راضی میشود که این دو نیمه را دوباره با هم یگانه کند"
بخشی از کتاب بریدا که سه روز پیش شروعش کردم و دیشب تمومش کردم.
شیوه ی تموم کردن کتابایی که میخونم ارتباط مستقیمی داره به اینکه از کتاب خوشم بیاد یا نع! وای به رو
سلامدوباره سلام
من رو ببخشید همه ی دوستانم... سلام
تقصیر من نبود. باور کنید. شما هم اگر جای من بودید شاید همین کار رو می کردید. یعنی بین چندین و چند کار که باید انجام بدید، مهم ترین ها و اولویت دار ترین ها رو انتخاب می کردید. مثل من که باید علاوه بر رسیدگی به امورات زندگی، به فکر چندین رویدادِ پیش رو می بودم و خودم رو براشون آماده می کردم و بسیاری دیگر از رویدادها که من منتظر اونا نبودم ولی اتفاق افتادند و تعدادی دیگر از رویداد ها که هنوز اتفاق نی
داستان کوتاه: هم‌سایه
دییینگگگ...صدای زنگ درمون اومد"کیه اول صبحی؟؟؟"از تخت خواب بلند شدم و اولین کاری که کردم ساعت رو نگاه کردمساعت ۱۰ و نیم صبح بود و من که همیشه ساعت ۷ صبح بیدار بودم، دو هفته ای می شد، که چون کار نداشتم تا لنگ ظهر می خوابیدمآیفون تصویری رو نگاه کردماین آقا رو دیده بودم ولی اسمش رو نمی دونستم. چند باری که مسجد محلمون رفته بودم، دیده بودمش.چند روز پیش هم با یه گروه داشتن محله رو ضد عفونی می کردن✨با صدای گرفته که معلوم‌بود همی
درود خداوند بر شما عزیزان جان
✅شما مخاطبین عزیز که به دنبال زندگی شاد و آرامی هستید، میتوانید موزیک-ویدیو زیبا و خاطره انگیز "تو عزیز دلمی" با صدای دلنشین منصور را با هزینه ناقابل ٢۰۰۰تومان خریداری و دریافت نمایید.
لینک دریافت
حجم: ۵۴مگابایت
مدت: ۰٣:۰٣
ارائه شده توسط رسانه اینترنتی "ایران تی وی"
کلیپ زیر، بخش کوتاهی از موزیک_ویدیو است که به عنوان نمونه برای شما پیشکش میگردد.
توجه داشته باشید که کلیپ زیر، کیفیت اصلی فیلم نیست. 
برای تماشای ک
میهمان حبیب خداست
میهمان نقش مهمی در رزق وروزی انسان  دارد 
در تنگناترین شرایط میهمان به برکت خانه می افزاید
...............................................   
مادری از دیار کهن که بر باورهای خویش اعتقاداتی این چنین بیان می دارد .
هنوز اهن چکشی اونگ شده روی درب چوبی را نکوبیده بودم که صدای مادر از دور دست می امد 
آمدم  امدم  . مادر , کیستی ؟
منم مادر اشنا , درب را باز کن  چقدر خلوص پاکی و مهربانی مادران قدیمی از چهره هایشان نمایان است  . سلام مادر ,  چهره ای شاد و بشا
سلامدوباره سلام
من رو ببخشید همه ی دوستانم... سلام
تقصیر من نبود. باور کنید. شما هم اگر جای من بودید شاید همین کار رو می کردید. یعنی بین چندین و چند کار که باید انجام بدید، مهم ترین ها و اولویت دار ترین ها رو انتخاب می کردید. مثل من که باید علاوه بر رسیدگی به امورات زندگی، به فکر چندین رویدادِ پیش رو می بودم و خودم رو براشون آماده می کردم و بسیاری دیگر از رویدادها که من منتظر اونا نبودم ولی اتفاق افتادند و تعدادی دیگر از رویداد ها که هنوز اتفاق نی
 
این قانون از کجا آورده ای و اصل شفافیت را همین اول بسم الله باید از نامزدهایی شروع کرد که قرار است با تلّی از اسکناس وارد مجرای تقنینی کشور شده و مثلا با نظارت خود سلامت امور اداری جامعه را تضمین نمایند.
واقعا بعضی ها از کجا می آورند که چند میلیارد ناقابل را که برای بخش عظیمی از مردم یک رقم رویایی است در ستاد انتخاباتی خود هزینه خدم و حشم و بریز و بپاش و تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم و واقعی و مجازی می کنند؟
اگر از جیب خودتان است که کاش این همه پ
تایم زیادی از امروز را با تلفن همراه گذراندم. حالا هم در مورد صرع مقاله میخوانم و اشک میریزم. از همان صبح که مامان گفت هزینه بیمارستان ۳/۵ ملیون تومان ناقابل میشود دیگر نتوانستم ترس از بیمارستان رفتن را کنترل کنم. انقدر دفعه پیش برای به هوش امدن جان کنده بودم و انقدر ان حس بختک وار وحشتناک بود که نمیتوانم بپذیرم دارم ۳/۵ ملیون هزینه میکنم تا دوباره به همان حالت درایم! اخرش هم نمیفهمم گناه من چه بوده که زندگی ام تا این حد فاجعه امیز است. 
ترسیده
دیشب در کانال تلگرامم پستی را منتشر کرده بودم مبنی بر اینکه "دلم نمیخواهد درگیر دغدغه ی آدم بزرگ ها شوم و فکرم پی دهان مردم باشد"، مردمی فقط در شادی ها کنارت هستند و گاها، همان را هم دریغ می کنند. روراست باشید. مردم چه نقشی در زندگی ما دارند جز اینکه از بیرون بایستند و قضاوت کنند و ما هم به خاطر چرندیات آنها زندگی را به کاممان تلخ کنیم؟ آنها به جای ما زندگی می کنند و تصمیم می گیرند و در لحظات ما حضور دارند؟
بله، گله دارم. تا به الان خویشتن داری ک
دیشب در کانال تلگرامم پستی را منتشر کرده بودم مبنی بر اینکه "دلم نمیخواهد درگیر دغدغه ی آدم بزرگ ها شوم و فکرم پی دهان مردم باشد"، مردمی فقط در شادی ها کنارت هستند و گاها، همان را هم دریغ می کنند. روراست باشید. مردم چه نقشی در زندگی ما دارند جز اینکه از بیرون بایستند و قضاوت کنند و ما هم به خاطر چرندیات آنها زندگی را به کاممان تلخ کنیم؟ آنها به جای ما زندگی می کنند و تصمیم می گیرند و در لحظات ما حضور دارند؟
بله، گله دارم. تا به الان خویشتن داری ک
 پروفسور سید حسن امین 
سال ها پیش که در مقام دانشجو به مدرسه ی مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن راه یافتم و هنوز هم عضو کانون فارغ التحصیلان آنم، به کلاس هایی در رشته ی کارشناسی ارشد با عنوان (مطالعات منطقه ای) Area Studies برخوردم و دانستم تاریخ، فرهنگ، زبان و آداب یک منطقه چه اندازه حائز اهمیت است.
در ایران در سال های آغازین سده ی اخیر شمسی، اهتمام دولت مردان به ایجاد یک دولت متمرکز و به تعبیر ممالک نوپا(ملت سازی) Nation Bulding خواه ناخواه ما را به
 . یک استکان عرق کاسنی
سعدی میگه : 
عمر گرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
ای شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا
ماجرا از این قرار است که این شکم خیره هوس فلفل سبز دراز  به سر داشت و در حد ۴ تایی لمباند(فقط ۴ تای ناقابل) ، اما با لذت لمباند . فلفلها بسیار شیرین و آب دار بودند اما  از آنجایی که ذات خود را می شناختند ،احوالات درونی را در ناحیه حلق ، ملتهب ساختند . تند و تیز نبودند اما تا انتهای مسیر را گرم کردند . گویی هیزم
  
نقد رمان ذهن خالی: اگر ازخواندن رمان توقع تعالی روح دارید سخت در اشتباهید.
 
نقد رمان ذهن خالی نوشته ی هما پور اصفهانیهما پوراصفهانی کلادر رؤیا سیر می کند.عاشق خلق صحنه هایی ست که در آن مردش غیرتی است و این غیرت را با عصبانیت و داد و بیداد و چشم غره و فشار دادن دست معشوق و هل دادن و فریاد نشان می دهد و معشوق هم مرده ی همین حالات است؛ البته به نظر این معنای غیرت نیست؛ این یک حالات بد روانی است که نتیجه اش خشونت و بد خلقی و بی احترامی کردن به افر
از خواب بیدار شدم، خیلی آرام، بدون آن‌که چشمم را حتی باز کنم. به سرعت خوابم را مرور کردم :
"...بازگشته بودم، در گرگ و میش در شهر قدم زدم، در خلوت‌ترین لحظات شهر. در طبقه دوم آن کافه بسیار کوچک، یک سفارش گران‌قیمت دادم... در خوابگاه بودم، به قصد خارج شدن برای خریدن یک خودکار آماده شده بودم، وارد آسانسور شدم، با دو نفر مواجه شدم، روحانی خوابگاه، آقای کاف و پسرک سال‌پایینی، در حال همراهی آقای کاف. آقای کاف گریه می‌کرد، پرسیدم اتفاقی افتاده؟ گفت "
کله‌ی سحر تشک‌ش را بدرود می‌گفت و قدم‌زنان می‌رفت سه‌چهار تا بربری‌کنجدی سفارشی از آقا ذوالفقاری می‌خرید.هفت نشده،همه را بیدار می‌کرد.کم‌کم،صدای گله‌ی همه بلند می‌شد که : آخر کدام آدم عاقلی جمعه را هفت صبح بیدار می‌شود؟
خلاصه،حرف حرفِ او بود.همه را دور یک سفره‌ی کوچک جمع می‌کرد،به صرف نان پنیر گردو و یک لیوان چای ناقابل.البته،من کمتر طعم این لذت را چشیده‌ام؛نوه ی ته‌تغاری و عزیز دردانه‌ی بابابزرگت که باشی، همیشه می‌گذارد بیشت
کله‌ی سحر تشک‌ش را بدرود می‌گفت و قدم‌زنان می‌رفت سه‌چهار تا بربری‌کنجدی سفارشی از آقا ذوالفقاری می‌خرید.هفت نشده،همه را بیدار می‌کرد.کم‌کم،صدای گله‌ی همه بلند می‌شد که : آخر کدام آدم عاقلی جمعه را هفت صبح بیدار می‌شود؟
خلاصه،حرف حرفِ او بود.همه را دور یک سفره‌ی کوچک جمع می‌کرد،به صرف نان پنیر گردو و یک لیوان چای ناقابل.البته،من کمتر طعم این لذت را چشیده‌ام؛نوه ی ته‌تغاری و عزیز دردانه‌ی بابابزرگت که باشی، همیشه می‌گذارد بیشت
نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت ولی سود‌های عجیب و غریبی دارم توی پورتفو میبینم :|
حدود ۷۵ درصد سود در کل پورتفو، البته به نحوی که از ۴۳ درصد در یک روز به ۷۵ درصد برسه. حقیقتا جل الخالق. از یه طرف آدم وسوسه میشه که هر چی داره بازم سهم بخره، از یه طرف میترسی که یهو این بازار لعنتی خالی کنه و هر چی رشته بودی پنبه شه.
من تحلیلگر بازار های مالی نیستم ولی واقعا این پولای باد آورده آدم رو میترسونه. چیکار داری میکنی لیبرالیسم لعنتی با سبک زندگی ما؟ چ
یکدفعه سرم را میبینم که سبز می‌شود. سبز شدنی نه مثل جوانه‌های ترد آبدار، بلکه مثل یک نوارِ کشی که قرار است همه‌جا را باندپیچی کند. دست و پایم را هم ببندد و وقتی مثل یک کرم سبز تلاش میکنم که با حرکت فنری راه بروم، ناگهان تمام دنیا را با ابری سیاه پر کند. مثل سیاهی سایه‌ی غول‌آسای موجودات دیگر.  ترس، من را تبدیل به یک کرم سبز بیچاره کرده‌است.
قبل از اینکه وارد دنیای کرم درختی شده‌باشم، خب معلوم است دیگر، آدم بودم. بعضی وقتهایش آدم مغروری هم م
خواهرزاده جان امروز برای اولین سفر بعد از ازدواجش رفت آنتالیا
بهش میگم آنتالیا چیه بیا برو مشهد و کربلا :/
ولی خب از اونجایی که اختیارش دست خودشه نه من،رفت که رفت:))
من خودم به شخصه به جز کربلا به هیچ نوع سفر خارج از کشور اعتقادی ندارم و اصلا مغز و اعصابم نمی‌کشه که روزی ولو برای تفریح برم خارج ،حالا هرجاش...
اون روزها که خاله جان عزم استرالیا کردو رفت که رفت ،خیلی بد بود...باورم نمیشد خاله ای که همه ش هفت سال ازم بزرگتر بود و بخاطر نزدیک بودن خون
☘☘☘ توجه توجه سلام به همگی اعیاد شعبانیه مبارک ... ان شاالله روزای آینده ، روزای آزادی همه مظلومان و عدالتخواهان عالم از زیر بار استعمار و استکبار جهانی باشه. می بینم که یه ویروس ذره بینی ناقابل، جهادگران و فعالان عرصه فرهنگی رو حسابی خونه نشین کرده! ولی از اونجایی که ظاهرا وظیفه داریم تهدیدها را به فرصت تبدیل کنیم.... بیزحمت هرروز یه توک پا زحمت بکشین تشریف بیارین اینجا...دورهم باشیم...با رعایت فاصله و نکات بهداشتی...شاید خدا خواست و یه بده ب
مادرش قلمبه قلمبه اشک میریخت که چرا تک پسرش راهش را ادامه نمیدهد و اصلا انتخاب رشته نمیکند!. مادر لیسانس ریاضی از یک دانشگاه معتبر داردولی پسر متنفر از ریاضی و مهندسی.
به پسر میگویم تو به چه علاقه داری؟ میگوید: 1- سینما 2- گرافیک 3- معماری . میپرسم و دیگر؟ می گوید و دیگر هیچ!
به مادر میگویم بگذار در همین رشته ها درس بخواند، می گوید این همه سرمایه گذاری کردم این همه پسرک را  در بهترین مدارس ریاضی فیزیک ثبت نام کردم که برای خودش شخصیت و اجر و قربی پی
بسم الرحمن الرحیم
سگ های آبی طاهرالعینند!
خرده نگیر اگر میخواهم یکپارچه اشک باشم!
یکپارچه اشک باشم مگر طاهر شوم مگر طاهراز تو عبور  کنم...
ماه من خداحافظی از تو برایم سخت سهمگین است تا به تمام شدنت فکر میکنم تا به خداحافظی از دلبری چون تو فکر میکنم بغضی سنگین گلویم را میفشارد
شاید به خاطر قدر ندانستنت باشد شاید به خاطر دست خالی از خوان بیکران الهی عبور کردن باشد...
عزیزم دلم برایت تنگ میشود خواب را از چشمانم ربوده ای میترسم ظرفیت زمانی ات  تما
امشب بنزین گران‌تر شد و باز هم ملت به پمپ بنزین‌ها هجوم بردند!
به ملتِ تحقیرشده‌ای تبدیل شده‌ایم که ساعت‌ها در صف پمپ بنزین انتظار می‌کشیم برای چند لیتر بنزین بیشتر! یعنی چنان کوچک و کم‌توقع شده‌ایم که به همین چند لیتر بنزینِ بیشتر قبل از گرانی حقیرانه تن می‌دهیم و حتماً در دل نیز خود را خوش‌شانس می‌دانیم که قبل از گرانیِ بنزین باکی پُر کرده‌ایم!
به کجا می‌رویم؟ به عکس بالایی بنگرید؛ اعتراض کشاورزان هلندی با تراکتورهایشان علیه سیاس
بله همون طور که از عنوان مشخصه توی موبایل تارزان غیرتی اسم من gerdaloom با یک بوس خوشگل ذخیره شده حالا جریان کشتن گردالو چیه؟ جریان اینه که گردالو رفت روی ترازو وزن کشی کرد و دید وای بر من وای بر کائنات وای بر زندگی پاندایی شدم ۹۸ کیلوی ناقابل! الان برم دکتر که دکتر عزیز حق داره بگه برو اصلا ریختت رو نبینم! ۸۷ کیلو بودم و گفته بود باید ۶۱ کیلو شی بعد من شدم ۹۸ البته نیتم خیر بود میخواستم با سال ۹۸ ست کنم! خلاصه بدو بدو رفتم باشگاه ثبت نام کردم اونم نه
روش های بر هم زدن مراسم خواستگاری برای پسران جوان
هر چند کلمه که حرف می زنید یک بار بادگلو کنید و بدن تان را بخارانید. این حرکت حتما تاثیر بدی بر دیگران می گذارد.
اگر روش قبلی موثر واقع نشد. از فرمول "جوراب های جادویی" استفاده کنید. بگذارید جوراب های تان یک هفته نشسته باقی بماند.
شب ها هم آنها را توی کتانی های ورزشی بچپانید و شب خواستگاری همان ها را بپوشید تا همه خانه بوی باقلی پخته بگیرد!
حتما شام بمانید حتی اگر سکوت سنگین و حرف ها، تمام شد شما ه
متن وصیت نامه شهید جمال مومنی:
شکر و سپاس بی پایان خدای عزوجل را که بر من منت
نهاد و مرا توفیق عطا کرد که جزء جنودش باشم و در راهش قدم بردارم و جهاد کنم در
راه آنچه که به ما فرمان داده شده و شکر او که عمر مرا در این برهه از زمان قرار
داده...

جاذبه ای وجود دارد که مرا در این رود پرتلاطم به
دریاچه عشق به خدا می کشاندو در طول و عرض و عمق آن می گستراند.ولی سدی در تنگه
آن زده اند که از رفتن بازم می داردو مرا به بازگشت می خواند اما به امید خدا از سد
خواهم گذ
نمی‌دونم چندمین روز قرنطینه‌ی ماست. آمارش از دستم در رفته. توی این مدت جز یه‌بار که همکارم آقای صاد به خونه‌مون اومد و بعد از رفتنش با مواد ضدعفونی‌کننده به مبل حمله کردم، دیگه کسی به دیدنمون نیومده. هفته گذشته هم پدر و برادرم که برای انجام یه کار اداری به بوشهر اومده بودن به دیدنم اومدن اما پاشون رو از چارچوب در داخل‌تر نذاشتن. فاصله‌مون یک‌متری می‌شد، پنج‌دقیقه‌ای ایستادن، ابراز دلتنگی کردن و بعد از ارائه توصیه‌های بهداشتی لازم خد
به راستی چه رازی در عزای اربعین است ؟!
 
 
ندانم این چه داغی بر زمین است
چه رازی در عزای« اربعین »است؟  
جفــا کردند بر آل پیمبــــر (ص)
چرا دلهای دشمن پر زکین است؟
که لعنـت بر  یزیــد و خاندانــش
مگراین قوم ظالم برچه دین است؟!
زنـــان را بنگـــر و دیگـــر مپــرسید
چــرا آه دل زینـــب غمیـــن است
رقیــــه پس چرا با کاروان نیست؟!
مزارش در کدامین سرزمین است؟
سکینه غرق ذات ذوالجـلال است
چرا پس ناله اش صوت حزین است
همان‌مردی‌که گردآلود و
بر هیچکس پوشیده نیست و کسی نمی تونه منکر این بشه که نحوه برخورد ما با چیزی که مفت و مجانی به دستش میاریم و چیزی که بخاطرش هزینه می کنیم کاملا متفاوته !
یه کتاب بهت هدیه می دن تا چند روز اول از سر اشتیاق چند صفحه ای رو می خونی اما چند روز که بگذره دلسرد و بی خیال می شی ، ولی اگه بخاطر همون کتاب پولی رو بپردازی خودت رو به هر آب و آتیشی می زنی تا بخاطر هزینه ای که کردی اون رو بخونی . البته هستند افراد زیادی که باز وقتی پول کتاب هم می دن نمی خوننش ولی هم
 
سیرانو دو برژراک، سروده‌ی ادموند رُستانسوم / هشت تا چهارده
دی شیخ با چراغ همی گشت گردِ شهر، این کشیشِ کبًوشی (Capucin) فانوس به‌دست. پُرْسان پُرْسان پی‌ی منزلِ مادام مادْلِنْ رُبَن، برمی‌خورَد به این دَد و دیو که رُکسانم آرزوست. دیو و دَد هم، با نشانی‌ی عوضی، می‌فرستندش عقبِ نخود‌ْسیاه. بعد یکچند که برمی‌گردد، سیرانو بهانه می‌آورد که حیالم گفتید مادام رُلَن!
درین فرصت، بوسه تحصیل می‌شود - با همان اوراد! کریستیان، از دیوار، می‌رود روی
✅ چند ماه قبل، زمانی که دلار ساعتی
گران می‌شد و قیمت آن در بازار به ۸ هزار تومان رسیده بود میهمانی داشتم که از نظر
مالی تمکن بسیار خوبی داشت.
در همان ایامی که بنده خدا میهمانم
بود به او تماس گرفته بودند که ۵ میلیون دلار با قیمت ۵ هزار و تقریبا تا جایی که
در یادم هست پانصد تومان به تو می‌دهیم،
به او گفتم احتمال قوی کلاه‌برداری
است، شاید دلارها تقلبی باشد.
گفت: گفته‌اند دلارها را از بانک مرکزی
تحویل می‌گیرم؟!
✅ تعجبم خیلی زیاد شده بود که بر
چ
۱. حاج آقا فرمودند: مجردهایی که امکان ازدواج ندارند سعی کنند در خودشان قابلیتهای مربوط به همسری و والدی را به وجود آورند تا از همان ثوابها و مواهب الهی که همسرها و والدها دارند برخوردار شوند! و من به مادری فکر کردم که دو هفته است دارم در گوشش می خوانم تا راضی اش کنم روزی ۲۰ دقیقه ناقابل با بچه اش بازی کند و  هی بهانه می آورد و دلش می خواهد مشکلات رفتاری و عاطفی بچه اش صرفا به حول و قوه الهی برطرف شود! حاج آقا جان! برای مجردهای همسر و والدنشده به
دادن هدیه عروسی به چه منظور است
امروزه در اکثر مجالس مختلفی مانند عروسی یا تولد، صاحب مجلس هدیه ای کوچک تحت عنوان گیفت مراسم برای یادگاری و بخاطر سپاسگزاری از حضور میهمانان و شریک شدن در شادی و جشن آن ها به دوستان و آشنایان خود تقدیم می کنند. ما در این مقاله به صورت مختصر و مفید برای شما عزیزان توضیح خواهیم داد که منظور از کلمه گیفت و انواع آن چیست و چرا چنین چیزی را به مهمانان می دهند؟ با ما تا پایان این متن همراه باشید.
منظور از گیفت مراسم چی
خیبر صہیون تحقیقاتی ویب گاہ: مصری صدر جمہوریہ، انور السادات پہلے عرب حکمران تھے جنہوں نے “جنگ رمضان” کے عنوان شہرت پانے والی ۱۹۷۳ کی جنگ کے بعد، اسرائیل کے ساتھ سازباز کا راستہ اپنایا اور یہودی ریاست کو تسلیم کیا اور کیمپ ڈیویڈ نامی سازباز کی قرارداد منعقد کرکے جعلی ریاست کا مقابلہ کرنے اور فلسطین کی آزادی کے سلسلے میں عربی امت کی ناامیدی کے اسباب فراہم کئے۔حضرت امام خمینی (قُدِّسَ سِرُّه) نے فلسطینی کاز اور امت اسلامی کے ساتھ اس خیانت و غ
نمایش زنده سردار اسمانیاختتامیه همایش ملی تئاترسردار آسمانی با حضور عده ای از خانواده معظم شهدا , هنرمندان تئاترکشور , مسئولان کشوری و فرماندهان لشکری , اصحاب رسانه و قشرها متفاوت مردمان و کمپانی کنندگان این همایش برگزار شد .در‌این مراسم که عصر روز جاری چهارشنبه 23بهمن ماه در تماشاخانه سرو انجمن تئاترانقلاب و دفاع مقدس برگزار شد کمپانی کنندگان این همایش جوایز خویش را از دست خانواده شهدا و مسئولان فرهنگی و هنری اخذ کردند .در
با عادت های خود چه کنیم؟سید حسن کاظمینیبخش نخست
یکی از معضلاتی که ما در زندگی با آن مواجه هستیم عادت های ما هستند. 
چه به این مساله واقف باشیم یا نباشیم اکثریت قریب به اتفاق رفتارهای ما از روی عادت است.
مغز با هدف جلوگیری از اتلاف انرژی یا هر چیز دیگری،  یکسری رفتارها را در موقعیت های مشابه تکرار می کنند.
تکرار یا همان عادت راحت ترین کار در موقعیت های مختلف است چرا که مغز پروژه ای دور و دراز مثل طرح مساله، ارزیابی مساله و حل آن را کوتاه تر می کن
با عادت های خود چه کنیم؟سید حسن کاظمینیبخش نخست
یکی از معضلاتی که ما در زندگی با آن مواجه هستیم عادت های ما هستند. 
چه به این مساله واقف باشیم یا نباشیم اکثریت قریب به اتفاق رفتارهای ما از روی عادت است.
مغز با هدف جلوگیری از اتلاف انرژی یا هر چیز دیگری،  یکسری رفتارها را در موقعیت های مشابه تکرار می کنند.
تکرار یا همان عادت راحت ترین کار در موقعیت های مختلف است چرا که مغز پروژه ای دور و دراز مثل طرح مساله، ارزیابی مساله و حل آن را کوتاه تر می کن
با عادت های خود چه کنیم؟سید حسن کاظمینیبخش نخست
یکی از معضلاتی که ما در زندگی با آن مواجه هستیم عادت های ما هستند. 
چه به این مساله واقف باشیم یا نباشیم اکثریت قریب به اتفاق رفتارهای ما از روی عادت است.
مغز با هدف جلوگیری از اتلاف انرژی یا هر چیز دیگری،  یکسری رفتارها را در موقعیت های مشابه تکرار می کنند.
تکرار یا همان عادت راحت ترین کار در موقعیت های مختلف است چرا که مغز پروژه ای دور و دراز مثل طرح مساله، ارزیابی مساله و حل آن را کوتاه تر می کن
دوشنبۀ هفتۀ پیش از مشهد بر می گشتم. در جاده خلوت سبزوار- شاهرود، با سرعت 130 کیلومتر می راندم. یهو پلیس راهور  اشاره کرد که بایستم... رفتم خدمت جناب سروان و سلام کردم. اما او مشغول نوشتن قبض جریمه برای نفر قبلی بود و توجهی به سلام من نکرد.
همین جور که راننده قبلی داشت با پلیس چک و چونه می زد، من هم به این فکر بودم که چه جوری از شرّ 120 هزار تومان جریمه ناقابل معاف بشم؟! در همین ثانیه های کوتاه، چاره را در این دیدم که به جای التماس و چونه زنی و ننه من غ
پیش نوشت
   تقریبا چند تا نوشته نصف و نیمه آماده کردم اما برای تکمیلشون همیشه تنبلی میکنم
  نمیدونم به خاطر کاره یا درس خوندن چون اولویت های مهم تری از این نوشتن های تو زندگی هست به خودم میگم بیخیال این ماه رو هم یه پست کپی بذار حداقل بدونن در این جا رو تحته نکردی
رفتم تو سایت مدیوم هم ببینم نامه ی خلاقانه ای به فرزند پیدا میکنم که ازشون  الهام بگیرم دیدم نه اونجا هم یا گفتن ترامپ اخه و چخه
یا هم نامه رو خیلی شخصی و به زبان ساده ای نوشتن لذا نگا
                                                 وصیت نامه شهید جمال مومنیشکر و سپاس بی پایان خدای عزوجل را که بر من منت نهاد و مرا توفیق عطا کرد که جزء جنودش باشم و در راهش قدم بردارم و جهاد کنم در راه آنچه که به ما فرمان داده شده و شکر او که عمر مرا در این برهه از زمان قرار داده...
جاذبه ای وجود دارد که مرا در این رود پرتلاطم به دریاچه عشق به خدا می کشاند و در طول و عرض و عمق آن می گستراند.ولی سدی در تنگه آن زده اند که از رفتن بازم می دارد و مرا به بازگشت م
دیر زمانی‌ است که تو را تماشا نکرده‌ام. فراموشی، بزرگترین رهاورد دنیای جدید است. لحظه‌ای هستی و به چشم برهم‌زدنی پاک می‌شوی. چنان که انگار هرگز نبوده‌ای. حال تو کجایی که در پس قرن‌ها، میان سیل هرروزه‌ی خبرها که نفس‌گاهم را بسته و جانم را آرام‌آرام می‌گیرد، از زیر گل و لای مصیبت‌ها، صدای تو را نمی‌شنوم؟دستت را کجا رها کرده‌ام کودک رنج‌دیده‌ی خواب‌های من؟ چه دشوار می‌شود ایستادن در هیاهوی خمپاره‌ها.  در خواب‌هایم دستت را گرفتم و
محمدرضا مزینانی چهاردهم دی 1345، در شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش علی و مادرش زهرا نام داشت. 
دانش‌
آموز سوم راهنمایی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم
خرداد 1361، در رودخانه نیسان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شکم، شهید شد. 
پیکر وی در گلزار شهدای فردوس‌رضای این شهر به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید محمدرضا مزینانی:
بسمه تعالى
پدرو
مادر عزیزم صبر کنید که خداوند صابران را دوست دارد و خدا صابران را وعده
داده است به اجرى عظیم و ه
راحت ترین روش کاهش وزن
 
توضیحات بیشتر
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
کاهش وزن اصولی و سریع: کاهش وزن ناگهانی / ورزش، برنامه رژیم ...۷ دی ۱۳۹۸ - به نقل از دکتر Diane Virginias یکی از ساده ترین راه ها برای حفظ سلامتی، ... بهترین روش برای کاهش وزن بدون اینکه احساس منع مصرف مواد غذایی را داشته ... بعضی اوقات این وضعیت باعث می شود بدن شما نتواند به راحتی وزن کم کرده و ...https://rooziato.com/rooziato.com › کاهش-وزن-2کاهش وزن با 10 تکنیک ساده برای افرادی که ورزش نمی کنند ...۲۴ دی ۱۳۹۶ - ورزش ک
     ستمگر: مثل الذین حملو التورئه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا بئس مثل القوم الذین کذبوا بایت الله و الله لا یهدی القوم    
الظالمین((85))
 
مناجات شاکرین
 
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِلَهِی أَذْهَلَنِی عَنْ إِقَامَةِ شُکْرِکَ تَتَابُعُ طَوْلِکَ وَ أَعْجَزَنِی عَنْ إِحْصَاءِ ثَنَائِکَ فَیْضُ
فَضْلِکَ‏ وَ شَغَلَنِی عَنْ ذِکْرِ مَحَامِدِکَ تَرَادُفُ عَوَائِدِکَ وَ أَعْیَانِی عَنْ نَشْرِ عَوَارِفِکَ تَوَالِی أ
یه دوستی میگفت:
پدر زنم حدودا 95 سالشه و سالهاست یک سری اخلاق‌های خاصی پیدا کرده و نمی‌دونیم بگذاریم رو حساب پیری و پختگی، یا بگذاریم رو حسابِ پیری و بچگیش.
خسیس نیست ولی اعتقادی نداره که مثلا اگر نصفِ درختِ پرتقالش رفته تو حیاط همسایه و برگریزون و گل ریزون و آفت و گند و کثافت کاریش هم افتاده به عهده ی همسایه، سهمی از اون پرتقال‌ها داشته باشه.(نکته ها بسی داشت) معتقده کثافت کاریِ درختش برای همسایه، ولی بار و میوه ش مالِ خودم.
ـــــــــــــــ
دانلود آهنگ جدید شایع بنامسیگارای نکشیده + متن + پخش آنلاین
♬♪♪♫♪♬
Danlod Ahang Jadide Shayea| Sigaraye Nakeshide
Download New Song By Shayea Called Sigaraye Nakeshideh
♬♪♪♫♪♬
برای دانلود آهنگ محمدرضا شایع -سیگارای نکشیده به ادامه مطلب مراجعه فرمایید 
متن آهنگ سیگارای نکشیده از شایع:
ببینم خوشبختی تو یه چی    ♪♫    که دلتو خوش کنه داریجای کف زدن برا همه یه    ♪♫    دلیل که مشتتو مشت کنه داری ./!!/.
♬♪♪♫♪♬
کتاب که باش رشد کنی    ♪♫    داری یکی که دیدیش چشاتو درشت کنی داریتوام
دانلود آهنگ شایع- سیگارای نکشیده+ متن + پخش آنلاین
♬♪♪♫♪♬
"Danlod Ahange Jadide Shayea| Sigaraye Nakeshide" Ft Milad S & Mahyar
Download New Song By Shayea |Sigaraye Nakeshideh
 
♬♪♪♫♪♬
متن آهنگ سیگارای نکشیده از شایع:
ببینم خوشبختی تو یه چی    ♪♫    که دلتو خوش کنه داریجای کف زدن برا همه یه    ♪♫    دلیل که مشتتو مشت کنه داری ./!!/.
♬♪♪♫♪♬
برای دانلود آهنگ محمدرضا شایع -سیگارای نکشیده لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
کتاب که باش رشد کنی    ♪♫    داری یکی که دیدیش چشاتو درشت کنی دا
دانلود آهنگ جدید شایع بنامسیگارای نکشیده + متن + پخش آنلاین
♬♪♪♫♪♬
Danlod Ahang Jadide Shayea| Sigaraye Nakeshide
Download New Song By Shayea Called Sigaraye Nakeshideh
♬♪♪♫♪♬
متن آهنگ سیگارای نکشیده از شایع:
ببینم خوشبختی تو یه چی    ♪♫    که دلتو خوش کنه داریجای کف زدن برا همه یه    ♪♫    دلیل که مشتتو مشت کنه داری ./!!/.
♬♪♪♫♪♬
برای دانلود آهنگ محمدرضا شایع -سیگارای نکشیده لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
کتاب که باش رشد کنی    ♪♫    داری یکی که دیدیش چشاتو درشت کنی داریت
 هتل سارا کیش در سال 1388 به عنوان یکی از هتل های سه ستاره کیش آغاز به فعالیت نمود. این هتل متشکل از 3 طبقه شامل 72 باب اتاق می باشد و از امکاناتی همچون کافی شاپ 24 ساعته، رستوران، چایخانه و سالن همایش برخوردار است. هتل سارا با قرار گرفتن در موقعیت مکانی بسیار مناسب و نزدیکی این هتل به اسکله تفریحی و مراکز تجاری پردیس 1 و 2 و همچنین بازار پانیذ، مورد استقبال بسیاری از میهمانان قرار گرفته است. پرسنل هتل سه ستاره سارا با ارائه خدمات مناسب، اقامتی خوش
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
قبل از خوندن پست دیدن این فیلم به آنان که از بیماری افسردگی رنج میبرند شدیدا توصیه میشود 

واقعیتش اینه که من الان خیلی دلم میخوادبه نشانه ی اعتراض  بریزم توی خیابون هر چند که توی اتاق از سرما خ
 
سیرانو دو برژراک، سروده‌ی ادموند رُستانسوم / هشت تا چهارده
دی شیخ با چراغ همی گشت گردِ شهر، این کشیشِ کبًوشی (Capucin) فانوس به‌دست. پُرْسان پُرْسان پی‌ی منزلِ مادام مادْلِنْ رُبَن، برمی‌خورَد به این دَد و دیو که رُکسانم آرزوست. دیو و دَد هم، با نشانی‌ی عوضی، می‌فرستندش عقبِ نخود‌ْسیاه. بعد یکچند که برمی‌گردد، سیرانو بهانه می‌آورد که حیالم گفتید مادام رُلَن!
درین فرصت، بوسه تحصیل می‌شود - با همان اوراد! کریستیان، از دیوار، می‌رود روی
بعد از تموم کردن سربازی دیگه وقت خوندن وبلاگ؛کتاب؛ رو  ندارم.و همین طور نوشتن به آینده فکر میکنم به کار
به استخدامی-به ازدواج
اولین استخدامی رو هم اشتباه ثبت نام کردم و کلی خونده بودم
هیچ شد. همه زحمت هام به باد رفت
تو کل اون دو سال سربازی که لپ تاپ می بردم اداره؛ همه اش یا درس می خوندم یا تو وبلاگ ها بودم یا توی توییتر
واقعا تو روزای سربازی روزی سه ساعت وبلاگ می خوندم البته کارم رو هم انجام می دادم همراه با غر غر های رئیس (این کچله)
صبحانه(کله پ
✅ چند ماه قبل، زمانی که دلار ساعتی گران می‌شد و قیمت آن در بازار به ۸ هزار تومان رسیده بود میهمانی داشتم که از نظر مالی تمکن بسیار خوبی داشت.
در همان ایامی که بنده خدا میهمانم بود به او تماس گرفته بودند که ۵ میلیون دلار با قیمت ۵ هزار و تقریبا تا جایی که در یادم هست پانصد تومان به تو می‌دهیم،
به او گفتم احتمال قوی کلاه‌برداری است، شاید دلارها تقلبی باشد.
گفت: گفته‌اند دلارها را از بانک مرکزی تحویل می‌گیرم؟!
✅ تعجبم خیلی زیاد شده بود که بر چه
بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی که داشت میرفت، انگار یه تیکه از قلبم داشت ازم جدا میشد. نمی دونم چرا، دست خودم نبود. کمکش کردم کوله اش رو برداره و بذاره روی دوشش. وقتی رفت سمت گِیت، منم دیگه نموندم. هنوز نرفته دلم براش تنگ شده بود.
*
اما از دو روز جمعه و شنبه ام براتون بگم !
اصفهان که بودیم، باهم رفتیم میدون امام. از این کارای خاتم دید و دوست داشت. بهش گفتم پسرداییم از اینا میسازه و قرار شد به اون سفارش بدیم و بعد براش ببرم تهران. میخواست برای چند ماه
گزارش قیمت خانه در سال86 نشان می‎دهد که در این سال، قیمت یک مترمربع آپارتمان، برای اولین بار میلیونی شد و با یک جهش 120درصدی نسبت به سال 85 ، به حدود یک میلیون و 500هزار تومان رسید.



گزارش قیمت خانه از سال 1377 تا 1398 برای همه ما می‎تواند هم جالب و هم قابل تامل باشد. این‎که بدانیم در سال 77 قیمت خانه متری 155هزار تومان بوده  و قیمت دلار 600 تومان ناقابل، آه از نهاد هر بی‎خانمان بلند خواهد کرد.
به گزارش مجله دلتا به نقل از اقتصاد آنلاین ، قیمت مسکن د
دانلود آهنگ شایع و امیر خلوت |کجایی دادا + متن + پخش آنلاین
♬♪♪♫♪♬
New Song Shayea ,Amir Khalvat Kojaee Dada +Text
♬♪♪♫♪♬
Danlod  Ahang Jadid Shayea Ft Amir Khalvat-kojai dada

تکست آهنگ  کجایی دادا شایع :
♬♪♪♫♪♬

الو ♪♪ کجایی دادا من تهرانم تو کجایی دادا
میگن رفتن موندی تو دو راهی شما
میگن پاسپورت داری اروپایی دادا
من نرفتم چون موندم تو دو راهی دادا
بینم اصلا اونور خبریه
 
برای دانلود آهنگ کجایی دادا از شایع و خلوت لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
 
 
پخش آنلاین آهنگ جدید شا
دانلود آهنگ جدید شایع ،  امیر خلوت|کجایی دادا + متن + پخش آنلاین
♬♪♪♫♪♬
New Song Shayea ,Amir Khalvat Called Kojaee Dada +Text
Danlod  Ahang Jadid Shayea , Amir Khalvat | kojai dada

متن آهنگ کجایی دادا شایع :
♬♪♪♫♪♬

الو ♪♪ کجایی دادا من تهرانم تو کجایی دادا
میگن رفتن موندی تو دو راهی شما
میگن پاسپورت داری اروپایی دادا
من نرفتم چون موندم تو دو راهی دادا
بینم اصلا اونور خبریه
برای دانلود آهنگ کجایی دادا از شایع و خلوت لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
 
پخش آنلاین آهنگ جدید شایع بن
Hi hoes!
چخبرا ازینروزا:|؟ اغتشاش و این کسشرات
خب از اغتشاش ک فلا سهم ما دوروز تعطیلی ناقابل (امروز و دیروز) و نتی که به هیچ جا وصل نمیشه شد:))
رسما شدیم کره شمالی
فردا هم ظاهرا اینجا مدارس بازه:(! هعی...بعد دانشگاها تعطیله:|انقد زورم میگیره
منم این چن روز پریود شدم و سرما خوردم تا رسما ب کمک سگ سیاه افسردگی به سرزمین گا سفر کنم:))
خب سرما تقصیر خودم بود با کله خیس بعد حموم تو روز سرد زدم بیرون
کلا خ وقته نرفتم مدرسه سه روزم هفته پیش نرفتم:|یادم رفته چ شکل

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها